درد عشق
روزی شیوانا یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشهای غمگین نشسته است.
شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد…
درد عشق
روزی شیوانا یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشهای غمگین نشسته است.
شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد…
شاگرد لب به سخن گشود و از بیوفایی یار صحبت کرد، و اینکه دختر مورد علاقهاش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است!
شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده بود و با رفتن دختر به خانه مرد دیگر، احساس میکند باید برای همیشه با عشقش خداحافظی کند.
شیوانا با تبسم گفت:
“اما عشق تو چه ربطی به دخترک دارد!؟”
شاگرد با حیرت گفت:
“ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود!؟”
شیوانا با لبخند گفت:
“چه کسی چنین گفته است؟! تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی… و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی، دلِ تو را هدف قرار داده است. این ربطی به دخترک ندارد.
هرکس دیگر هم جای دختر بود تو این آتش عشق را به سمت او میفرستادی…
بگذار دخترک برود! این عشق را به سوی دختری دیگر بفرست! مهم این است که شعله این عشق را در دلت خاموش نکنی.
معشوق فرقی نمیکند چه کسی باشد! دخترک اگر رفت با رفتنش پیغام داد که لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد.
بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوهگری و ظهور پیدا کند! به همین سادگی!