عکس های خنده بازاری جدید
ادامه دارد...
برای دیدن ادامه ی تصاویر خنده بازاری به ادامه ی مطلب بروید...
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
1 | 121 | davidnus |
![]() |
0 | 247 | drpeymanzandi |
![]() |
0 | 471 | maryam99 |
![]() |
0 | 665 | showerdrain |
![]() |
0 | 491 | sj-cup |
![]() |
0 | 501 | fahiiiimeh |
![]() |
0 | 492 | fahiiiimeh |
![]() |
0 | 485 | armiiiin |
![]() |
0 | 491 | fahiiiimeh |
![]() |
0 | 690 | fahiiiimeh |
![]() |
0 | 463 | sadraaa |
![]() |
0 | 507 | sadraaa |
![]() |
0 | 533 | sj-cup |
![]() |
0 | 493 | maryam99 |
![]() |
0 | 548 | showerdrain |
می دونی چرا زنها بیشتر از مردها عمر می کنند؟ . . . چون زن ندارن
ادامه دارد...
به ادامه ی مطلب بروید...
نظر فراموش نشه...
مقایسه دختر و پسر ها در استفاده از عابر بانک!!
آقا پسر ها :
1- با ماشین میرن به بانک، پارک
میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک.
2- کارت رو داخل دستگاه
میذارن.
3- کد رمز رو میزنن، مبلغ درخواستی رو وارد
میکنن.
4- پول و کارت رو میگیرن و میرن.
دختر خانم ها
:
1- با ماشین میرن دم بانک.
2- به خودشون عطر
میزنن.
و
برای دیدن ادامه ی متن به ادامه ی مطلب بروید...
نظر فراموش نشه...
تفاوت شب قبل از امتحان در خوابگاه پسران و دختران
طنز
align=baseline
src="http://rozup.ir/up/koolak91/koolak91_1555874445858895965_9998_6.jpg">
خوابـگاه دخــتـران ( شب )
سکـانس اول : (دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد
واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)
شبنم
:ِ وا!... خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می
کـنی؟!
لالـه : خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به
گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)
شبنم : بگـو ببـینم چی
شـده؟
لالـه : چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان
<آناتومی!!!> رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده
بــودم، مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام
شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)
شبنم : (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم... گـریه نـکن. می فهـممت.
درد بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای
امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟
لالـه
: (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من اونقــدر سـر
ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم! می فهـمی شبنم؟فقط 8
دور... (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و
دوستـاش بلـند کنـم؟!!
شبنم : عزیزم... دیگــه گریه نکن. من و شهــره
هم فقط 7 - 8 دور تـونســتیم بخـونیم! ببـین! از بـس گریه کردی ریـمل چشمــای قشـنگ
پاک شـد! گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته، فایده
ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه.
لالـه : نـمی دونـم. چـرا
چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت 5/7
بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!
(در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از
واحـد مجـاور به گوش می رسـد. اسـترس عظیـمی وجـودِ شبنم و لالـه را در بر می
گیــرد! دخـتری به نـام «فرشــته» با اضـطراب وارد اتـاق می
شـود.)
شبنم : چی شـده فرشــتـه؟!
برای دیدن ادامه ی متن به ادامه ی مطلب بروید...
نظر فراموش نشه...
برای دیدن و خواندن این پست به ادامه ی مطلب بروید...